مشاهده وبلاگمرد
زندگیاش دلش را به دیگری
سپرده باشد. شیوانا از زن پرسید
“آیا مرد نگران سلامتی او و بچههایش هست و برایشان
غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم میکند؟
!” زن پاسخ داد …
[ بازدید : 67 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
ادامه مطلب
زندگیاش دلش را به دیگری
سپرده باشد. شیوانا از زن پرسید
“آیا مرد نگران سلامتی او و بچههایش هست و برایشان
غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم میکند؟
!” زن پاسخ داد …
چقدر گفتم بیایید دل خدا را نلرزانیم
گفتم بیایید این همه بار سنگین بی مهری به آب و خاک و هوا را از شانه های زخمی زمین کم کنیم
به خدا زمین دیگر نای ایستادن نداشت
سنگین شد خم شد پایش سست شد
و همه چیز کله پا شد ما ماندیم و یک دنیا پر از دلهای چاک و سینه های فرو ریخته در درون دل که سنگ نیست
چقدر گفتم بیایید دل خدا را نلرزانیم
گفتم بیایید این همه بار سنگین بی مهری به آب و خاک و هوا را از شانه های زخمی زمین کم کنیم
به خدا زمین دیگر نای ایستادن نداشت
سنگین شد خم شد پایش سست شد
و همه چیز کله پا شد ما ماندیم و یک دنیا پر از دلهای چاک و سینه های فرو ریخته در درون
دل که سنگ نیست
فرو بریزد دیگر تمام است
گفتم یا نگفتم نمیدانم
میگویم بیایید برای یک بار هم که شده تلی از زخمها و کینه ها و نفرت ها و خودخواهی های هزار ریشتری مان را از هم دور کنیم
به خدا دلها که ارام باشند زمین تاب میآورد
ویران نمیکند یتیم نمیکند بی خانه نمیکند زمین که مثل ما نامهربان نیست
اذا زلزلت الا رض زلزاله
حاج آقای امانی تعریف میکردند:
روز رحلت میرزا جوادآقا، ساعت ٢ بعدازظهر توی تاکسی نشسته بودم که یک وقت رادیو خبر فوت را اعلام کرد. تا این خبر اعلام شد یکهو راننده تاکسی زد توی سرش. به شدت منقلب شد. ماشین را کشید کنار و مدتی حالت گریه داشت.
آقای امانی میگفت: «حالا من که روحانی بودم، اینقدرتحت تاثیر قرار نگرفته بودم. برای همین یک مقدار که گذشت، از او سؤال کردم: «شما با ایشان آشنایی داشتی؟ مثلا از ارحام و خویشان ایشان یا از همسایگان مرحوم میرزا هستی؟»