مشاهده وبلاگمرد
زندگیاش دلش را به دیگری
سپرده باشد. شیوانا از زن پرسید
“آیا مرد نگران سلامتی او و بچههایش هست و برایشان
غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم میکند؟
!” زن پاسخ داد …
مردزندگیاش دلش را به دیگری
سپرده باشد. شیوانا از زن پرسید
“آیا مرد نگران سلامتی او و بچههایش هست و برایشان
غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم میکند؟
!” زن پاسخ داد …
“آری، در رفع نیازهای ما سنگ تمام
میگذارد و از هیچ چیز کوتاهی نمیکند!”
شیوانا تبسمی کرد و گفت: “پس نگران نباش
و با خیال راحت به زندگی خود ادامه بده!”
دو ماه بعد دوباره همان زن نزد شیوانا آمد و گفت:
“به مرد زندگیاش مشکوک شده است. او بعضی
شبها به منزل نمیآید و با ارباب جدیدش که زنی پولدار و بیوه است صمیمی شده است.
زن به شیوانا گفت که میترسد مردش را از دست بدهد.” شیوانا از زن خواست
تا بیخبر به همراه بچه ها به منزل پدر برود و واکنش همسرش را نزد او گزارش دهد.
روز بعد زن نزد شیوانا آمد و گفت شوهرش روز قبل وقتی خسته از سر کار آمده
و کسی را در منزل ندیده هراسان و مضطرب همه جا را زیر پا
گذاشته تا زن و بچهاش را پیدا کند و دیشب کلی همه را دعوا کرده که چرا
بیخبر منزل را ترک کرده اند.. شوانا تبسمی کرد و گفت: “نگران مباش!
مرد تو مال توست. آزارش مده و بگذار به کارش برسد.
او مادامی که نگران شماست، به شما تعلق دارد.”
شش ماه بعد زن گریان نزد شیوانا آمد و گفت: “ای کاش پیش شما نمیآمدم
و همان روز جلوی شوهرم را میگرفتم. او یک هفته پیش به خانه
ارباب جدیدش یعنی همان زن پولدار و بیوه رفته
و دیگر نزد ما نیامده و این نشانه آن است
که او دیگر زن و زندگی را ترک کرده است
و قصد زندگی با زن پولدار را دارد.”
زن به شدت میگریست و از بیوفایی
شوهرش زمین و زمان را دشنام می داد.
[ بازدید : 67 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]